امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

نی نی اسمونی

21 ماهگیت مبارک عزیزم

سلام پسرم دیروز 21 ماهت شد گلم . سه شنبه ظهر رفتیم یزد و جمعه برگشتیم چون هیچ بلیطی گیرمون نیومد مجبور شدیم با ماشین خودمون بریم خوش گذشت البته به تو بیشتر با اردک محدثه بازی میکردی و بهش میگفتی جُ جُ . خیلی دوسش داشتی . کلمه هایی که خیلی واضح این روزا میگی گوگو : جوجو جُ جُ : جوجو های بزرگ بابا مامان دردر آبه : آب دفت : رفت ما : خاله سمانه دا :دایی دادا :دایی مانی : مامان دش : چشم اینا:ایناهاش دوستت دارم بابایی بهت میگه آلوچه و کلوچه یعنی بعضی وقتا آلوچه و بعضی وقتا کلوچه . وقتی میخای من به یه کاری توجه نشون بدم با دستت صورتمو برمیگردونی سمت خودت و نشونم میدی . وقتی میخای از خونه یکی برگردیم و خسته شدی ...
13 شهريور 1390

مامانی خیلی ناراحته

سلام عزیزم من امروز خیلی ناراحتم چند روزه که ناراحتم یه مشکلی برای خاله جونت پیش اومده که همه مونو عذاب میده کاری هم از دستمون برنمیاد . براش دعا کن . اینو اینجا نوشتم تا از همه دوستامون که این مطلبو میخونن بخام برای خاله جونت دعا کنن شاید خدا به دلهای پاکشون نگاه کنه و نظر لطفی به ما بکنه نمیتونم زیاد بنویسم چون اشکهام نمیزارن حرفهای کیبورد رو درست ببینم . از همه خواهش میکنم برای خاله جونت دعا کنن که انقدر دختر مهربون و مظلومیه .نمیدونم چرا همیشه برای اون باید این اتفاقا بیفته خیلی ناراحتم عزیز دلم مامانی خیلی غصه داره
7 شهريور 1390